کسی نشسته توی من و دارد با تمام وجود زجه می‌زند. کسی نشسته قاه قاه می‌خنند، کسی دست می‌گذارد روی زشت عکس بچه‌گی‌اش که آن را نبیند، کسی مانتوی سبز مغز پسته‌ای پوشیده که از دکمه‌هاش متفنر است، کسی مانتوی زرد مخمل بی‌دکمه تن کرده، کسی نمی‌تواند حرف بزند، کسی فریاد می‌کشد و دست‌هاش را می‌بلعد، کسی خواهرش را در آغوش گرفته تئاتر می‌بیند، کسی می‌رقصد، کسی ادای اسفنج دریایی بودن را در می‌آورد، کسی تو را در آغوش گرفته می‌خوابد، کسی نمی‌خواهد بخوابد، کسی می‌ترسد، دست‌هاش می‌لرزد و نمی‌تواند هنوز هم تنها بماند، کسی رفته پی کانون که بتواند بیشتر با بچه‌ها باشد، کسی بچه‌ای منتظر قصه و رنگ را با شتاب از خود میاند، کسی سردش است، کسی یک تکه آتش داغ توی پایش کشیده می‌شود، کسی دلتنگ کمی آتش سیگار است، کسی دلش تاب و سرسره‌ی آبی می‌خواهد، کسی آسمان را ندیده، کسی دلش باز هم برای آبی دریا تنگ شده، کسی می‌خواهد بخندد و نمی‌تواند، کسی موزیک خوب گوش می‌دهد، کسی توی عکس بچه‌گی‌اش یک پایش را زیر حجمی از سیاهی کریه فرو برده، کسی می‌گرید، کسی با تمام وجود می‌خندد، کسی فرو رفته توی بطن اتاق و سرش را جمع کرده بین پاهاش و چشم‌هاش را به هم فشار داده، کسی با تخم‌مرغی داغ در باسن تانگو می‌رقصد، کسی می‌خواهد کتاب و تئاتر بخواند، کسی دلش برای مارکس و رادی می‌سوزد، کسی نشسته و همه‌ی این کسی ها را تایپ می‌کند، که اشکش را، دردش را، تن‌هایی‌ش را، بی‌معناییش را، بی کسی‌ش را پس بزند و بخوابد.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها