صدای آهنگ ماشینی که راننده‌اش از توی آینه ما را نگاه می‌کرد و قول می‌داد که اگر نرسیدم خودش برسانندم تهران، صدای ضبطش که تو را خطاب می‌کرد: عزیز راه دورم و چیزهایی در ادامه‌اش که زیاد به ما ربطی نداشت، چشم‌هات وقتی خوابی، وقتی بیداری و می‌توانم ببینمشان، وقتی برق می‌رود و با چراغ قوه می‌بینمشان، وقتی خوابی و غر می‌زنم، وقتی بیداری و بازی می‌کنیم، وقتی اولویت نوع ماست‌ها را من انتخاب می‌کنم، وقتی می‌خندی، وقت‌هایی که قلقلکم می‌دهی، نوازشم می‌کنی، می‌بوسی‌ام، وقت‌هایی که می‌ترسیم، از همه چیز و آینده، وقت‌هایی که دانه‌های اشک روی پهنای صورتمان ادامه پیدا می‌کند تا تبدیل شود به لبخند ، وقت‌هایی که از بین کوه‌کوه‌ ترس‌هامان دره‌های امید را پیدا می‌کنیم، وقتی می‌گردم دنبال همان یک‌ تار، بین جنگل خرامیده‌ی موهات، وقت‌هایی که به شهر غوطه‌ور‌ در سکوت خیره می‌شویم و صداها توی رنگ آسمان برایمان جان می‌گیرند، وقتی. وقت‌هایی. همه‌ی وقت‌هایی.
می‌بینی عزیزم؟ کلمه‌ها واقعن کوچک می‌شوند وقتی می‌خواهم از تو و همه‌ی لحظه‌هایی که با تو در اوج شکوه می‌گذرند بنویسم، آن‌قدر کوچک که تبدیل شوند به حباب‌ و توی دل دریای واقعیتِ چیزی که هستند گم شوند، من تنها یک وال خیلی کوچک‌ام میان این دریا، که می‌گردد، وقت‌هایی که هستی کنار تو، و وقتی کنارم نیستی دنبال تو، این دریا برای من زندگی می‌آفریند، شنا می‌کنم و لذت می‌برم، با تو، با لمس مداوم حضورت، با شنیدن صدایت، با تو. خود خود تو.

 

* عنوان از همان آهنگ توی تاکسی مهربان. 

 


مشخصات

آخرین جستجو ها